چندين اصطلاح و ضرب المثل باeye

از بعضي واژه ها توي زبان انگليسي، چندين اصطلاح و ضرب المثل ساخته شده.
يکي از اون ها، eye است.
اين اصطلاحات و ضرب المثل ها رو به خاطر زياد بودن تعدادشون در دو پست به اشتراک ميذارم.
براي بعضي هاشون مثال نميزنم و فقط به دادن معني بسنده مي کنم. چرا؟ چون قراره شما مثال بزنيد
.
1. All eyes are on sth/ sb
همه چشم ها به اونه
.
2. An eye for an eye (and a tooth for a tooth)
چشم در ازاي چشم، دندان در ازاي دندان
.
3. As far as the eye can/could see
تا جايي که چشم کار مي کنه
e.g., The sea stretched into the distance as far as eye could see.
.
4. Be all eyes
سر تا پا چشم شدن
e.g., We were all eyes as the Princes emerged from the car.
.
5. Be more to sth than meets the eye (UK)
بيشتر از اون چيزيه که بنظر رسيد، بودن يا پيچيده تر بودن از چيزي که در ابتدا به نظر مي رسيد
e.g., I can’t solve this problem. There’s more to it than meets the eye!
.
6. Be one in the eye for sb
باعث نااميدي و احساس شکست شدن در کسي
e.g., His phd degree was one in the eye for his jealous friends.
.
7. Be up to your eyes in sth
سخت مشغول چيزي بودن
e.g., I’m up to my eyes in my assignments to get them ready by tomorrow.
.
8. Before your very eyes
جلوي چشمت
.
9. Clap/lay/set eyes on sb/sth
کسي/ چيزي رو براي اولين بار ديدن
Everyone keeps talking about Dr. Jahangard, but I’ve never clapped eyes on the man.
.
10. Sb could do sth with their eyes closed/shut
با چشم بسته کاري رو انجام دادن (کنايه از آسون بودن کاري براي کسي)
.
پس شما براي 1 ، 8 و 10 مثال بزنيد. باقي مطلب رو در پست بعدي با شما به اشتراک ميذارم.
.

ادامه ي پست مربوط به اصطلاحات و ضرب المثل هاي eye:
Continue…
.
11. Have an eye for sth
روي چيزي دقيق بودن
e.g., She has an eye for details.
.
12. Have an eye on sth
مراقب چيزي بودن يا با چشم چيزي را پاييدن
e.g., She’s had her eye on a bike for some time.
e.g., I have an eye on the apple trees to see when they ripen.
.
13. (Have an eye to/for the main chance (UK
آماده استفاده از فرصتي بودن (فرصت طلب بودن)
.
14. Have eyes in the back of your head
فلاني پشت کله اش هم چشم داره (کنايه از اينکه خيلي حواسش به تمام اتفاقات اطرافشه)
.
15. In sb’s eyes
در نظر کسي يا از ديدگاه کسي
.
16. (Keep your eye in (UK
تمرين کردن و خوب بودن در ورزش يا ساير فعاليت ها
e.g., I try to play volleyball regularly to keep my eye in.
.
17. keep your eye/an eye on sth/ sb
حواست رو جمع کسي يا چيزي کردن
e.g., Will you keep your eye on my suitcase while I go to get the tickets?
.
18. Keep your eye on the ball
توجه کردن به کاري که داريد انجام مي ديد
e.g., you have to keep your eyes on the ball in business.
.
19. Not take your eyes off sb/sth
چشم از کسي يا چيزي برنداشتن
.
20. With your eyes open
چشم رو باز نگه داشتن (کنايه از اطلاع داشتن از مشکلاتي که ممکنه در کاري پيش بياد)
e.g., I went into this marriage with my eyes open.
.
21. Sb’s eyes are bigger than their belly/stomach
چشم هاي فلاني از شکمش بزرگتره (کنايه از اينکه يه نفر بيش از اونچه که ميتونه، ميخوره)